چطور یک گلخانه کوچک در حیاط خانه بسازیم؟
تاریخ انتشار: ۳۰ دی ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۵۵۹۱۷۳
بااینحال این کار پیچیدگیهای بسیاری نیز دارد. باید چیزهای زیادی در مورد چیزهای زیادی بدانید. باید تجربه به دست بیاورید، امکان شکست پروژهها کم نیست و البته نیاز به وجود هزینه اولیه وجود دارد.
به گزارش طرفداری، در این مطلب قصد داریم بیشتر به موضوع آخر برسیم. چطور میتوان گلخانهای کوچک بسازیم؟ چه نیازهایی وجود دارد و چطور میتوان آنها را مرتفع کرد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به محیطی بسته که با اسکلتی مسقف و با پلاستیک کلفت یا شیشه محدود شده باشد تا پوششی گیاهی را حفظ نماید، گلخانه یا به انگلیسی greenhouse میگویند.
هدف از این بسته نگهداشتن هوای گلخانه، این است که اثر گلخانهای به وجود بیاید و گرما، رطوبت، نور و حتی دیاکسیدکربن محفوظ و قابلتنظیم بماند. به کمک گلخانه میتوان گیاهان را از گرما و سرما در امان نگه داشت و همینطور شرایط را برای حفظ کیفیت هر گیاه خاص، به شرایط ایدئال رساند.
گلخانهها میتوانند ثابت یا متحرک باشند. همینطور به لحاظ ساختاری، میتوان گلخانهها را به دستههای زیر تقسیم کرد:
یکطرفه: کنار دیوار یا گلخانهای دیگر ساخته میشود. دیوار شمالی با مصالح ساختمانی و دیوارهای شرقی و غربی آجری خواهد بود. دیوار جنوبی، کوتاهتر از بخش شمالی است و زاویه سقف با سطح، چیزی بین 30 تا 55 درجه خواهد بود. گلخانهای اینچنین برای جوانهزنی بذر یا گلهای پیازی کاربرد دارد. نیمه دوطرفه: سقف آن دو شیب غیرمساوی دارد و دیوار شمالی، بلندتر از جنوبی است. در مناطق کمنورتر برای محلهای غیرتجاری و منازل کاربرد دارد. دوطرفه: پهنای سقف دو طرف یکسان است. جنس دیوارها بتنی، سیمانی یا چوبی است و ارتفاع بین 60 سانتیمتر تا یک متری خواهد بود. شیوه گرانی برای تولید گلخانه است اما کارایی بالایی دارد. سقف قوسی: به آن نیمه استوانهای هم میگویند. اسکلت این گلخانه از لوله آب است که قوسی 180 درجه میگیرند. شیوههای دیگری مانند سقف گنبدی، تونلی و دندانهای هم وجود دارد که کمتر محل بحث هستند.وقتی گلخانه وجود داشته باشد، باغبانی به شکلی حرفهایتر و کاراتر پیش برود. تولید بیشتر خواهد شد، امکان صرفهجویی در مصرف آب به وجود میآید و کشاورزی وابسته به شرایط جوی نخواهد بود.
گلخانه باید چطور باشد؟برای ساخت گلخانه باید شرایطی فراهم بیاید. برای مثال باید به شکلی آن را ساخت که بیشترین دریافت نور اتفاق بیفتد. جریان هوای داخل گلخانه اهمیت بسیار دارد و باید به آن دقت شود.
گردش هوا باید به شکلی باشد که هوای تازه به برگها برسد تا گیاه اکسیژن ساتع کند و دیاکسیدکربن به دست بیاورد. مهمم است که بتوانید شرایط را برای فتوسنتز مهیا کنید. همینطور آبیاری مسئله مهم دیگری است که باید به صورت بارانی یا قطرهای انجام شود.
چارچوب یا اسکلت گلخانه، پوشش شفاف، راهروها، هواکشها و اتاق کار؛ بخشهای مختلف هر گلخانه هستند. اسکلت در گذشته بیشتر از جنش چوب بود؛ اما حالا آهن، آلومینیوم و فولاد کاربرد بیشتری دارند.
وزن اسکلت، وزن پوشش، نیروی باد و نیروی وزن برف نیز از عوامل دیگری هستند که باید به آنها دقت شود. اسکلت باید سبک، محکم، مقرونبهصرفه و با حداقل دشوار نگهداری باشد و کمترین سایه را ایجاد کند.
لوازم و تجهیزات گلخانهراهاندازی گلخانه به لوازم متعددی نیاز دارد که باید آنها را بشناسید و اقدام به تهیه آنها کنید.
خاک: شاید چندان ملموس نباشد. آخر خاک همهجا وجود دارد. بااینحال برای داشتن گلخانههای باکیفیت، به خاکی مرغوب نیاز دارید که همهجا در دسترس نیست. صحبت از خاکی غنیشده است که برای کاشت بذر و رشد آن بتواند ایفای نقش کند. در این خاک باید انواع املاح و مواد معدنی موردنیاز گیاه پیشبینی شده باشد. در فروشگاههای ابزار گلخانه، خاکهایی ترکیبشده با موادی مانند کوکوپیت، پرلیت، کمپوست وجود دارد. گلدان: گلدانها باید در اندازههای متنوع برای گیاهان با سایزها و نیازهای متفاوت، با زهکشی مناسب تهیه شوند. سینی کاشت بذر: این سینیها در هنگام کاشت بذر، باعث دسترسی و صرفهجویی در فرایند تکثیر و بذرپاشی میشوند. همینطور به حفظ رطوبت کمک میکنند. ابزارهای باغبانی: ابزارآلات متنوعی برای باغبانی نیاز است که از آن جمله میتوان به ابزارهای مربوط به هرس، قیچی، قلمموی کوچک، رشته، مداد تیز شده، بیلچه و ماله اشاره کرد. اسپری: برای مهپاشی، آفتکشی و ضدعفونیکردن کاربرد دارد. تهویه و دماسنج: گیاهان حساس هستند و نوسانات، باعث واکنش آنها میشود. برای همین گلخانهدار باید دقت زیادی به دما و کیفیت هوا به خرج بدهد. نصب سیستمهای هیدرولیک در گلخانه به صورت خودکار باعث تهویه دلخواه میشوند در بسیاری از گلخانهها متداول هستند. کفپوش: با استفاده از کفپوش، میتوان زهکشی را ایجاد نمود و از رشد علف هرز جلوگیری به عمل آورد. خرید نهالتهیه نهالی دارای مرغوبیت از مراحل مقدماتی کار در ساخت گلخانه یا باغ است. برای این کار باید فاکتورهای متعددی موردتوجه قرار بگیرد.
انتخاب نوع نهال: بسیار مهم است که به شرایط اقلیمی و آبوهوایی منطقه دقت شود. همینطور اینکه بازار فروش این نوع نهال، در منطقه یا خارج از آن وجود دارد یا خیر. سازگاری نهال: باید بتوانید نهال تهیهشده را با گلخانه یا باغ خود سازگار کنید. باید شرایط ایدئال گیاه را یافته و آن را به وجود بیاورید وگرنه شکست خواهید خورد. کیفیت و سلامت نهال: مهم است که از کیفیت نهال مطمئن شوید. اگر دانش و تجربه کافی را در این زمینه ندارید، از شخصی خبره کمک بگیرد تا نهالی سالم را تهیه کرده باشید.بهعنوان یک نمونه میتوان به مسئله خرید نهال گردو اشاره کرد. گردو میوهای محبوب است که در نقاط مختلفی از کشور پرورش داده میشود. این میوه نژادهای مختلفی دارد که میتوان با بررسی و پرسوجو از متخصصین امر، متوجه شد کدام نوع آن مناسب اقلیم محل زندگی شماست.
کانال عصر ایران در تلگراممنبع: عصر ایران
کلیدواژه: گلخانه خانه گلخانه ها گلخانه ای همین طور
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۵۵۹۱۷۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
آدینه با داستان/ چی از آسمان افتاد؟!
داستان کوتاه
مریم رحمَنی
یک چیز سنگینی پرت شد توی حیاط. درست زیر پنجرهی اتاق خواب. از خواب پریدم و اولش فکر کردم خوابی دیدهام.مثل وقتهایی که خواب میبینم و بلافاصله بعد از بیدار شدن دنیای خواب و بیداری را نمیتوانم از هم تفکیک کنم.
پردهی پنجره را کنار زدم و توی تاریکی مطلق حیاط هیچ چیز ندیدم. بیاختیار دست کشیدم به تشک تخت و دستم که به جسم گرم جمشید خورد، بی که برگردم و نگاهش کنم، پتو را کشیدم تا زیر چانهام و سعی کردم دوباره بخوابم. چشمهایم بسته نمیشد و مدام تصویر مردی قوی هیکل میآمد جلوی چشمم که با نقاب مشکی و چاقوی تیز توی دستش بالای سر من و جمشيد ایستاده و... . هی چشمهایم را باز میکردم و سعی میکردم با تکان خوردن جمشيد را بیدار کنم، اما حالا بعد از گذشت یازده سال دیگر فهميده بودم این شکل خروپف کردن پشت سرش خواب عمیقی است که با این تکانها، حتی با افتادن احتمالا یک هیکل درشت مردانه توی حیاط نمیشود بیدارش کرد.
نور چراغ توی حیاط هی خاموش و روشن میشد و داشتم فکر میکردم کاش برای عوض کردنش بیشتر پافشاری کرده بودم یا لااقل خودم میرفتم یک لامپ میخریدم و خودم عوضش میکردم، حالا مگر عوض کردن یک لامپ چقدر کار دارد که من این چیزها را بیاندازم گردن جمشید و او هم هربار با گفتن جملهی "چقدر جدیدا حساس شدی"، از زیرش شانه خالی کند و مثلا بگوید فعلا که نور دارد!
لای پنجره باز بود و سوز تندی میآمد توی اتاق که برای هوای اردیبهشت ماه زیادی سرد بود. بالاپوشم را از روی پشتی صندلی برداشتم و انداختم روی دوشم.
برگهای درخت اکالیپتوس توی خیابان که نصفش کشیده شده بود توی حیاط خانهی ما، همینطور داشتند تکان میخوردند و یک صدای خشخش ریزی توی هوا میرقصید.
بوی دود سیگار از کنار بینیام رد شد و بیهوا سرم را بالا گرفتم و دنبال ماه توی آسمان گشتم. در هوای آلودهی مرکز شهر و وسط اینهمه شلوغی کمتر پیش میآید ماه را گوشهای از آسمان ببینم. با زن همسایهی طبقهی بالا که آمده بود دم پنجره و سیگار میکشید چشم تو چشم شدم. سرم را به علامت سلام تکان دادم و بالاپوشم را از دو طرف هی کشیدم فقط برای اینکه کاری کرده باشم. چون آنقدرها که تصور میکردم باد سردی نمیوزید.
-شما هم خوابتون نمیاد؟
- یه صدایی از توی حیاط شنیدم، اومدم پیاش!
همزمان گوش تیز کردم که صداهای اطرافم را بهخاطر بسپارم.
- من هیچ صدایی نشنیدم!
-مطمئنید؟ صدای وحشتناک افتادن یه چیزی از پشت بوم بود.
کلمهی پشت بام در لحظه روی زبانم چرخید وگرنه اصلا چه میدانستم آن "چیز" احتمالا سنگین از کجا افتاده روی زمين.
به شازده کوچولو فکر کردم و دوباره فکر کردم آن صدا برای شازده کوچولو بودن زیادی بزرگ بود.
زن گفت: چای یا قهوه میخورید؟
گفتم: این موقع شب نه! خوابم میپرد و تا صبح باید داستانسرایی کنم!
از حرف خودم خندیدم و گمان کردم حرف بامزهای زدهام، چهرهی بیتفاوت زن از آن فاصله و زیر نور کم رمق ماهی که اصلا نمیدانستم کجاست خندهام را جمع کرد و دوباره بالاپوشم را از دو طرف کشیدم به خودم.
زن گفت: شبها خیلی طولانیاند.
و دیدم که سیگار دیگری روشن کرد. روی نیمکت کهنهی وسط حیاط نشستم تا راحتتر بتوانم به حرفهایش گوش کنم. گردنم درد گرفته بود.
-شاید بهتر باشد از اول غروب دیگر چای یا قهوه نخورید!
-پس چکار کنم؟
- من و همسرم فیلم میبینیم. گاهی بازی میکنیم. منچ و مارپله.
دوباره خندیدم و دوباره خندهام را و بالاپوشم را جمع کردم.
- فیلمهای توی خیابان را هر روز میبینم. فیلم زندگی خودم را هرشب مرور میکنم. فیلم به چه کارم میآید.
داشت لابلای برگهای اکالیپتوس دنبال چیزی میگشت.
- ها... بیا... اومد بالاخره
-چی اومد؟
-ماه! خودتم داشتی دنبالش میگشتی.
از روی نیمکت بلند شدم و آمدم نزدیک ساختمان روی پنجهی پا و دیدمش. عینکم را نزده بودم و چیزی که میدیدم مجموعهای ابری از نور زرد بود. خب همین هم غنیمت بود. اینکه من درست نمیدیدمش دلیل بر درست نبودنش نبود.
-قشنگه.. نه؟
-خیلی
-فکر کن یه چیز گرد خیلی بزرگ وسط آسمون همینجور معلق وایساده، خود تو هم روی یه چیز گرد خیلی بزرگِ معلق وایسادی! اون تو رو نگاه میکنه، تو اونو.
صدای گوشخراش یک موتور سیکلت برای چند لحظه ارتباط کلامی ما را قطع کرد.
دستم را گذاشتم پشت گردنم و پرسیدم: شما صدای افتادن چیزی را از آسمان نشنیدید؟
- شاید شازده کوچولو بوده و با صدای بلندی خندید. آنقدر صدای خندهاش بلند شد که فکر کردم حتما جمشيد از خواب می پرد.
-برای صدای شازدهکوچولو زیادی بزرگ بود آخه
-گفتی قهوه نمیخوری؟
حتی منتظر جوابم نماند. پنجره را بست و چراغ را خاموش کرد.
یک برگ اکالیپتوس از روی زمين برداشتم و با دستم خردش کردم. بوی عجيبی دارد و هربار که همچین بوهایی به هم میخورد تصمیمهای عجیبی برای خانهداری میگیرم. مثلا اینکه چند برگ ازش بچینم و ببرم خانه و شبها دمنوشهای خوشمزه درست کنم. یا اینکه فردا عصر حتما کیک هویج درست میکنم و برای همسایهی طبقهی بالا میبرم و باهاش دوست میشوم. یا از این به بعد حتما توی قوری چای عناب میریزم.
برگها را از توی دستم ریختم کف حیاط.
توی آشپزخانه صدای سوت کتری بلند شد. جمشيد با قیافهی یک قاتل فراری نشسته بود پشت میز و یک صدای ممتد زشت را با جعبهی خالی کبریت در میآورد و هی زیر لب میگفت انگار یه دسته غاز وحشی حمله کردن تو اتاق خواب! صدای کشیده شدن پایهی صندلی از جایم پراند و جمشيد درست روی لبهی درگاهی آشپزخانه رویش را بهسمتم برگرداند و گفت: یادته گفته بودی وقتی بچه بودی یه دسته غاز وحشی از وسط کوچهتون رد شدن و تو ترسیدی؟
گفتم آره. اولینبار بود که یکی از بچههای کوچه داشت ماجرای قتل اميرکبير توی حمام فین رو تعریف میکرد.
- و تو فکر کردی قاتلهای امیرکبیر حمله کردن!
قهقهه زد و محکم خورد به در آشپزخانه. از صدای کوبیده شدن در به دیوار تکان سختی خوردم و پشت گردنم تیر کشید.
بعد خودش را جمع کرد و صورتش را جدی کرد و گفت:
-حق داشتی! حملهی غازهای وحشی خیلی ترسناکه!
قوطی نسکافه و جعبهی چای کیسهای کنار هم و هر دستم روی یکیشان.
یا باید چای میخوردم یا یک قهوهی فوری.